Hunter moments
پسرک جلوی خانومی رو میگیــره و با التماس میگـه :
خانم ! تو رو خدا یه شاخه گل بخرید زن در حالی که گل را از دستش میگرفت
نگاه پسرک را روی کفش هایش حس کرد , چه کفش های قشنگی دارید !
زن لبخندی زد و گفت:برادرم برایم خریده است دوست داشتی جای من بودی؟؟
پسرک بی هیچ درنگی محکم گفت : نه ولی دوست داشتم جای برادرت بودم !
تا منم واســه خواهرم کفش می خریدم…
نوشته شده در شنبه 94/4/13ساعت
2:34 عصر توسط امیر حسین نظرات ( ) | |